عشق ماماني و بابايي،نازنينعشق ماماني و بابايي،نازنين، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه سن داره

نازنین زهرا عشق ماماني و بابايي

تولد یک سالگی نازنین زهرا

روز دوشنبه هم محمد یه کیک گرفت و برای نازنین اورد و با پرنیا باز برای نازنین تولد گرفتن البته این دفعه ما خبر نداشتیم. چون تلفن نازنین خراب شده بود یه تلفن هم براش خرید.
8 شهريور 1391

تولد یک سالگی نازنین زهرا

روز جمعه که عمه ها و عموی نازنین اینجا بودن با بابایی رفتیم یه کیک برای نازنین گرفتیم. تولدش رو جشن کوچک گرفتیم.همه هم سورپرایز شدن چون ما چیزی بهشون نگفتیم.و نازنین خیلی خوشحال شد و با کمک مامانی شمع رو فوت کرد. فقط خواستیم یادگاری براش بمونه.
8 شهريور 1391

یک ساله شدن نازنین زهرا

    نازنین خانم امروز یک ساله شد.برای ما خیلی زود گذشت.ولی با خاطرات شیرین و به یاد موندنی.الهی که قربون نازنینم برم ان شا الله که صد و بیست ساله بشی عزیز دلم.خیلی خیلی خیلی زیاد میخوامت و دوسسسسسست داریم جیگر.                                                                       &n...
8 شهريور 1391

حرفهای نازنین زهرا

نازنین خانم چیز های زیادی یاد گرفته.یاد گرفته چشماشو نشون میده-دستاشو میبره بالا میگه ادا یعنی الله-  به به میگه-بابا و ماما میگه-فوت میکنه-اده یعنی بده.
7 شهريور 1391

خاطرات سفر نازنین زهرا

صبحانه رو در کاشان خوردیم و ناهار رو در اباده.و شب ساعت هشت رسیدیم شیراز.خلاصه بگم که به هممون خیلی خوش گذشت بیشتر به خاطر نازنین خانم عزیزم.این سومین سفر نازنین بود در این یک سال.راستی یادم رفت بگم که از مشهد برای نازنین عروسک و لباس قرمز خوشگل خریدیم که یادگاری باشه از این سفر.
6 شهريور 1391

خاطرات سفر نازنین زهرا

فردا بعد از نماز صبح حرکت کردیم به سمت تهران و ظهر رسیدیم حرم شاه عبد العظیم حسنی.ناهار خوردیم و بعد از زیارت کمی استراحت کردیم و راهی قم شدیم.البته بگم که نازنین ظهر نخوابید و همش داخل حرم بازی میکرد ولی تا اومد داخل ماشین خوابید.تقریبا یک ساعت قبل از اذان رسیدیم حرم حضرت معصومه (ع) و نماز مغرب رو خوندیم و رفتیم جمکران.شب رو اونجا بودیم و صبح بعد از نماز حرکت کردیم.هر جا که حرم بود نازنین دستشو میگرفت به ضریح و نمیذاشت کسی بیاد جلو.
6 شهريور 1391